Rumored Buzz on داستان های واقعی

۱۳ نوامبر بود که این جوان ۲۳ ساله حوالی ساعت ۳:۱۵ بامداد از خواب بیدار شد. دفیو به طور سیستماتیک به هر یک از چهار خواهر و برادر خود (یکی در سن ۹ سالگی) یک‌بار و به هر دو والدینش دو بار شلیک کرد؛ سپس به باری در آن نزدیکی فرار کرد و ادعا نمود که یک اوباش محلی خانواده‌اش را به قتل رسانده است.

ریچارد رامیرز، قاتل سریالی، که با نام دیگر «استاکر شب» شناخته می‌شود، در دهه ۱۹۸۰ از این هتل به‌عنوان خانه موقت خود استفاده کرد.

هر دو لاستیک جلوی ماشین ترکیده بود و گلگیر سمت راست در اثر اصابت با دیوار جمع شده بود اما قسمت‌های دیگر ماشین صدمه‌ جندانی ندیده بود.
مجله
تو بـه چه دلیل هرروز همین روضه را می‌خوانی و همان ناسزا را تکرار می کني؟

سر و کله‌ی قاتل استیت در سال ۱۹۷۰ در کالیفرنیا پیدا شد. او یک قاتل سریالی و متجاوز بود که از شیوه‌ای یکسان برای انتخاب و حمله به قربانیانش استفاده می‌کرد. 

بعد از چند جلسه مشاوره با این خانم متوجه شدم که او به دليل وابستگی به پدر و کمرنگ شدن حضور عاطفی او در زندگی‌اش به طور ناخودآگاه به دنبال مردی است که بتواند همچون یک پدر به او تکیه کند. او همسرش را در جایگاه پدر قرار می‌داد و همین عامل باعث شده ‌بود که بعد از مدتی با خود دچار تضادهایی شود و نتواند رابطه‌ گرمي را با همسرش برقرار کند و حتی در رابطه زناشویی هم چار مشکل شده بود.

او گفت: «فکر می‌کردم از حال می‌روم. مادرم با صدایی که مال خودش نبود و به زبانی که مربوط به این دنیا نبود شروع به صحبت کرد. صندلی او معلق شد و او را در اتاق پرتاب کردند.

یکی از دوستانِ کاناداییم، یه قانونِ جالب واسه خودش داشت!

در این بخش از سایت آریا مگ مجموعه ای از داستان های ترسناک واقعی با روایت های فوق العاده وحشتناک ار سراسر جهان را گردآوری کرده ایم که مناسب افراد بزرگسال است.

در اروپای قرن هجدهم و نوزدهم، به‌ویژه در انگلستان دوران ویکتوریایی تعداد کسانی که به اشتباه دفن می‌شدند آنچنان زیاد بود که تابوت‌سازان به فکر ساخت تابوت‌های ویژه‌ای افتادند. این تابوت‌های ایمن طوری طراحی شده بودند که فرد بتواند با دمیدن در شاخ یا به صدا در آوردن زنگوله دیگران را خبر کند.

فرض بر این بود که ملاقات‌کننده جنتلمن او در این داستان واقعی ارواح، یک عاشق بوده است. مورگان نیز زمانی که خودکشی کرد باردار بود.

اشکان می‌گفت:«برایم مهم نیست که هدا چند ساله است ولی دلم نمی‌خواهد جلوی من با دخترش ارتباط داشته باشد و حتی دوست ندارم که با دوستانش رفت‌وآمد کند.» از طرف دیگر هدا نیز در جلساتی که تنهایی با هم داشتیم، می‌گفت: «دلم می‌خواهد با اشکان ازدواج كرده و بين اقوام رفت‌وآمد کنم اما اشکان به شدت نسبت به رفت و آمدهای من و حتی ارتباط با دخترم حسادت مي‌كند و وقتی با هم بیرون هستیم اجازه نمی‌دهد دخترم با ما باشد.» هدا تعریف می‌کرد تا پیش از خواستگاری اشکان خانواده‌اش دائما به او سرکوفت می‌زدند که حالا که مطلقه شده ‌است هیچ پسری با او ازدواج نخواهد کرد و حالا هدا می‌خواهد به خانواده‌اش ثابت کند که آنقدر توانایی دارد که با پسری بسیار جوان ازدواج کند.

این کتاب یک داستان جنایی را در دل خود گنجانده، اما نوعی شاعرانگی هم دارد که باعث می‌شود مخاطب شخصیت اصلی را بیشتر و بهتر درک کند و با او همدلی هم داشته باشد. 

او می‌گوید: «همه چیز خوبه، تو چرا ناراحتی؟! مجید حتی سعی هم نمی‌کند که کمی شرایط زندگی را تغییر دهد یا حداقل تغییرات کوچکی را در خود به وجود بیاورد.»

1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15

Comments on “Rumored Buzz on داستان های واقعی”

Leave a Reply

Gravatar